AbiDic.com
  • دیکشنری

تحمیل کردن ـ تحمیل

tahmil, ~ kardan


english

1 Law:: • impose, imposing, imposition • force, forcing (upon) • burden • exact • charge

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه


معنی‌های پیشنهادی کاربران

پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
تحلیلگر سرمایه گذاری
تحلیلگر سیستم
تحلیلگر مالی
تحلیلی
تحلیلی قیاسی
تحمل
تحمل به خشکی
تحمل پذیر
تحمل عاطفی
تحمل ناپذیر
تحمل کردن
تحمل کردن ـ تحمل
تحمیق کردن
تحمیل
تحمیل کردن
تحمیل کردن ـ تحمیل
تحمیلی
تحول
تحول فناوری
تحول لایۀ آمیخته
تحول منظر
تحولات زنان در عراق
تحویل
تحویل (یا تسلیم) بصورت امانی
تحویل امانی
تحویل بار
تحویل به راه آهن
تحویل به کامیون
تحویل به کشتی (یا هروسیله نقلیه دیگر)
تحویل پلیس دادن

پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی

نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.  
عبارت داخل کار را وارد کنید
Captcha Code
 
آبی دیکشنری
  • آبی دیکشنری
    • درباره آبی دیکشنری
    • استفاده از آبی دیکشنری
    • ورود به سیستم
    • تماس با آبی دیکشنری
  • لینک های دیگر
    • Disclaimer
    • ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
    • https://satraa.com/
    • ترجمه گوگل
    • دانلود مقاله
    • دارالترجمه رسمی روسی
    • دارالترجمه رسمی فرانسه
    • ترجمه فارسی به انگلیسی
    • دارالترجمه آلمانی
    • دارالترجمه ایتالیایی
کلیه حقوق مادی و معنوی آبی دیکشنری متعلق به سایت ترجمه تخصصی شبکه مترجمین ایران است.
طراحی و ساخت از گروه دیجیتالی محیط